در یکی از اتاقهای اداره بازیافت مواد و تبدیل انرژی و دور از محوطه بازیافت مواد، منتظر آمدن کارگران این مجتمع برای مصاحبه هستیم و بویی نامطبوع اذیتمان میکند؛ بوی زبالههایی که ما تولیدشان کردهایم، اما حاضر نیستم یکساعت هم آنها را کنارمان تحمل کنیم و میخواهیم سریع از شرشان خلاص شویم.
با آنکه در اتاق کولر گازی روشن و شیشهها دوجداره است، باز هم این بوی نامطبوع آزاردهنده است. با خودمان میگوییم چند سال قبل که از شیشه دوجداره و کولر گازی خبری نبود، اوضاع چگونه بوده است؟ بدون اینکه حرفی بزنیم، ماسک دستمان میدهند، اما با زدن ماسک هم از شدت بو کم نمیشود.
هر زمان که صحبت از سختی کار میشود، کارگران خدمات شهری و کارگران معدن به ذهنمان میآیند، اما از کارگران مشغول خدمت در مجتمع بازیافت مواد، کمتر صحبت میشود؛ درحالیکه سختی کار آنها کمتر از کارگران معدن نیست. فرارسیدن روز کار و کارگر بهانهای شد تا با دو نفر از کارگران مجتمع بازیافت مواد به گفتگو بنشینیم.
حسن عرفانی ۴۷ بهار از عمرش را پشت سر گذاشته و از سال ۸۱ به این مجتمع آمده است. او در بخش گلخانه و آزمایش کودهای تولیدشده فعالیت دارد. هرچند کار گلخانه با پرورش گل و گیاه ارتباط دارد و به ظاهر کار تمیز و بدون دردسری است، آزمایش کودهای تولیدشده از بازیافت و بوی نامطبوعی که دارد، شرایط کاریشان را تغییر داده است.
او میگوید: همه بخشهایی که در این مجتمع است، با زباله سروکار دارد؛ همان زبالههایی که هر روز شهروندان تولید میکنند، اما خودشان نمیتوانند بویش را تحمل کنند. یکی از کارهایی که در این مجتمع انجام میشود، بازکردن پلاستیکهای زباله و خارجکردن مواد بازیافتی از میان آنهاست. در این موقع بوی نامطبوع زبالهها را تا کیلومترها آنطرفتر هم میتوان استشمام کرد.
آن قسمت برایتان قابل تحمل نیست، وگرنه سری به آنجا میزدید و به چشمتان میدیدید که برخی همشهریانمان چقدر بیملاحظه هستند و چه چیزهایی در زبالههایشان میاندازند. اما هیچچیز برایم دردناکتر از دیدن تکههای نان درمیان زبالهها نیست. هر روز شاهد این اتفاق هستیم و باوجود تذکرات بسیار برای تفکیک زباله، باز هم مردم کار خودشان را میکنند.
میگوید: بارها شده است که وقتی در اتوبوس نشستهایم، کناردستیمان بهدلیل بوی زباله از ما فاصله گرفته است و پرسیده که این بوی چیست. کارگران و حتی کارمندان اینجا بهطور متوسط بیشتر از سایر کارگران و کارمندان، نیاز به عطر، ادکلن، اسپریهای خوشبوکننده دارند. اما ما کارگریم و حقوق چندانی نداریم. خرج زندگیمان سنگین است و نمیتوانیم برای خرید این چیزها هزینه کنیم. با آنکه امکان دوشگرفتن و تعویض لباس برایمان در محل کار فراهم است و از آن استفاده میکنیم، باز هم بوی نامطبوع، اطرافیانمان را آزار میدهد.
عرفانی میگوید: این بوی نامطبوع روی زندگی شخصی همه کارگران اینجا تأثیر گذاشته است. از هرکدام از همکارانم در بخشهای مختلف بپرسید، همین موضوع را به شما میگویند که همسرشان از این موضوع شاکی هستند، اما ما مجبوریم برای گذراندن زندگیمان کارمان را ادامه بدهیم.
میخواهیم محیط کارش را ببینیم. وارد گلخانه سرسبزی میشویم؛ بوی کودهای تولیدی از مواد بازیافتی، زیبایی گل و گیاهان را از جلو چشممان میبرد. او میگوید: یک روز که کود تولید میکردیم، شلنگ آب را گرفتیم تا قسمتی را آبپاشی کنیم؛ برحسب اتفاق ذرات گردوغبار را در فضا دیدیم که در هوا معلق بودند. بهطورحتم این مواد روی دستگاه تنفس ما اثر میگذارد. این ذرات، دست کمی از ذرات گردوغبار معادن ندارد. چه اینجا کار کنیم، چه در معدن!
«کارمان مواجهه با همه سختیهایی است که سایر کارگران آن را در کارشان تجربه میکنند.»
عرفانی این جمله را میگوید و اشاره میکند: به دندانهای آنهایی که اینجا کار میکنند، دقت کنید! بسیاری از دندانهای کارگران اینجا بهدلیل گاز متصاعد از زبالهها خراب شده است. در این سالها حس بویاییام کم شده است. خیلی وقتها که دور هم جمع میشویم، از کمشدن حافظهمان که دردی مشترک است، حرف میزنیم.
برخی دوستانم از روی دستگاهها سقوط کردهاند یا دستگاهی باعث آسیبدیدگیشان شده است. ناگفته پیداست که ریههایمان با این گردوغبار معلق در هوا چه وضعیت اسفناکی دارد!
یکی دیگر از کارگرانی که با او همکلام میشویم، حبیبالله امدادی، سرکارگر خط کاغذ است. او سیسال دارد و از نهسال قبل، کارش را در این مجتمع شروع کرده است. همان ابتدای ورود به اتاق میتوان شرایط کاریاش را فهمید. کفشها و شلوارش لکههای سفیدی دارد که متوجه میشویم آغشته به خمیر کاغذ است. پوست چروکیده دستهایش نشان از سختبودن کارش دارد.
دعوتمان میکند که بخشی از خط تولید کاغذ را ببینیم. باز همان بوی نامطبوع به مشام میرسد و علاوهبرآن گرما نیز آزاردهنده است. کارگرانی که مشغول کارند برای اینکه صدای تلفن همراهشان را بشنوند، با بندی، آن را به گردان آویزان کردهاند. صدای دستگاه آنقدر زیاد است که صدای حرفزدن یکدیگر را نمیشنویم. منشأ بوی نامطبوع، حوضچه روبهرویمان و خمیر رقیق داخل آن است.
امدادی میگوید: بسیاری از شهروندان میان کاغذهایشان انواع آشغالتر مانند میوه، سبزی، نان خشک، پلاستیک و... را میگذارند. دستگاه هم به همان شکل آنها را پرس میکند. این زبالهها در دستگاه گیر میکند و بهوسیله آب داخل این حوضچه جمع میشود و بوی نامطبوعی دارد؛ اگر مردم همان ابتدا زبالههایشان را درست تفکیک کنند، این بو در این فضا استشمام نمیشود.
البته او از سروسامانگرفتن وضعیتشان در چند سال اخیر میگوید. ارائه لباس متحد، ایمنی بیشتر در محیط کار و دستگاه، نظارت بر رفتوآمد، نظافت کف سوله و... ازجمله اقدامات خوب مدیریت جدید است.
درکنار بهبود وضعیت، امدادی به کمبودهایی هم اشاره میکند: نه داخل مجتمع و نه تا کیلومترها اطراف اینجا سوپرمارکتی نیست که اگر کارگران وسط روز خوراکی خواستند، تهیه کنند. اگر از سرویس جا بمانیم، بسیار سخت است که خودمان را به محیط شهری برسانیم؛ زیرا ماشینهای شخصی ما را سوار نمیکنند. گاهی نیاز است که پولی را جابهجا کنیم، اما باجه عابر بانک داخل محوطه و حتی اطراف مجتمع وجود ندارد.
تقاضای کارگران کارخانه این است که سختی کار شامل حالشان شود. آنطورکه متوجه میشویم سختی کار فقط شامل حال برخی کارگران میشود و دراینزمینه، اما و اگرهای بسیاری وجود دارد.
برای مطرحکردن گلایههای کارگران، با روابط عمومی اداره کار و رفاه اجتماعی ارتباط گرفتیم، اما بعداز چند روز پیگیری تلفنی و پیامکی، پاسخی ازسوی آنها دریافت نکردیم. بههمیندلیل موضوع را با نماینده کارگران در شورای عالی کار مطرح کردیم.
هادی ابوی دراینباره میگوید: بهطورکلی کار در مجتمع صنعتی بازیافت مواد و تبدیل انرژی جزو مشاغل سخت محسوب میشود، اما باید عنوان شغلی برای این گروه از افراد در لیست بیمه بهدرستی درج شود تا کارشان جزو مشاغل سخت و زیانآور به شمار آید.
او میافزاید: اگر چنین قیدی در لیست بیمه وجود نداشته باشد و عنوان این کارگران، «کارگر ساده» درج شده باشد، جزو مشاغل سخت به شمار نمیآید. کارگران میتوانند با مراجعه به شورای عالی کار و مطرحکردن مشکلشان، موضوع را ازطریق دستگاههای مرتبط پیگیری کنند.